انقلابها غالباً محصول موجی از خشم متراکم و توفنده در جهت براندازی و ویرانگری رژیم حاکم اند و طبقات حاکم را دگرگون می کنند؛ براندازی که در انقلابها "پیروزی" نامیده می‌شود، اتفاقاً آغاز ماجراست؛ براندازی خشم و فریاد و مقاومت می‌خواهد؛ اما ساختن و آباد کردن جوامع، پیچیده ترین کار دنیا و نیازمند دانش تخصصی، تعالی شخصیت، تجربه کافی، سطحی معقول از سیری و دارندگی، واقع‌نگری، سوابق مسافرت به کشورهای متنوع و متعدد، ظرفیت و تعادل روانی، مقبولیت کافی برای انرژی‌بخشی، نگاه متوازن و هوشمندی کشف یا طرح محوری برای جلب همسویی نخبگان کشور و ضرورت هایی از این دست است که معمولاً در میان نیروهای انقلابی، کمیاب  است؛طبقات برخوردار قاعدتاً تمایلی به انقلاب یعنی واژگونی شرایط موجود را ندارند و نیروهای انقلابی، غالباً کسانی اند که در موقعیت فقر و محرومیت و حاشیگی زیسته اند و فرصت کسب توانمندی در حد مدیریت جامعه را نیافته اند؛ پیروزی در انقلاب مخصوصاً در فضایی که قدرت هم چنان معنای خام رقیب افکنی دارد ، با ایجاد نوعی غرور کاذب، گمان کارایی زور و مشی انقلابی در ادامه راه را نیز در انقلابیون تقویت می کند و رویکرد مهارگری و "کنترل" را جانشین روش صحیح "مدیریت" اوضاع و مسائل می سازد!حال آن که، همان گونه که جهانگیری غیر از جهانداری است،حکومت گیری نیز منطقی متفاوت از حکومت داری دارد!

چهارشنبه سوری و برافروختن آتش، صرف نظر از اختلافات مربوط به منشأ یا مناسبت آن، یک آیین فرهنگی در تاریخ ایران بوده و به رغم تحول دینی و نهادینه شدن اسلام در فرهنگ ایران،به دلیل ماهیت عرفی و مباح بودن اصل آن،بدون اصطکاک ارزشی برگزار می شده است؛ اسلامی بودن عنوان انقلاب ایران و تبدیل خواسته یا ناخواسته اسلام به ایدئولوژی سیاسی،عناصر و آیین های فرهنگی را نیز سیاسی کرد و از آن سو نیز در غیاب بستر قانونی رقابت سیاسی،مخالفان جمهوری اسلامی  آیین های ایرانی را دستاویز تقابل سیاسی با حکومت جدید قرار دادند و بدین ترتیب، یک مراسم روان و طبیعی به "مسئله " ای سیاسی و امنیتی تبدیل شد و پای کمیته های انقلاب و نیروی انتظامی و پلیس امنیت را به مصاف کشاند و از آن زمان تاکنون، هر ساله شاهد نوعی آشفتگی و تقابل پلیس و جوانان طرفدار چهارشنبه سوری بوده ایم که البته از عصر اصلاحات به این سو، رویکرد پلیس به سوی تعامل حرفه ای در تغییر و تکامل بوده است؛ آفات تمامت خواهی دولتی و مداخله گری در حوزه های عرفی و فرهنگی، فقط از یک جنبه نیست و متأسفانه با تعدیل برخورد پلیس، این بار مردم و جوانان اند که این تعدیل را نوعی برندگی خود می دانند و با نوعی نمایش غرور متقابل، فضای اجتماع را با رفتارهای غیر مدنی و آسیب زا، نا امن می سازند و سالی نیست که خانواده ها، مغازه ها، ماشین ها و حتی فرزندان مردم دچار آسیب نشوند!

چهارشنبه سوری آشکارا نشان داد که تکیه به زور حکومتی در حوزه های عرفی و فرهنگی، علاوه بر ناکارامدی در دستیابی به مقصود، سبب تشدید شکاف دولت-ملت و مخصوصاً تضعیف اعتماد مردم به پلیس و نیروی انتظامی می شود و پلیس را که سرمایه اصلی اش مقبولیت و اعتمادپذیری اجتماعی است در برابر بخش اعظم جامعه قرار می دهد؛ هم چنین، رفتار مردم و جوانان نیز حقیقتاً خارج از آداب مدنی و نیازمند تعدیل است و این آیین فرهنگی را از یک منبع نشاط و تقویت انرژی، به بازی با امنیت اجتماعی و آسودگی شهروندان و خانواده ها تبدیل کرده است؛ بجاست که فعالان مدنی با نقد مسئولانه و سنجیده و آموزش رفتار مدنی، شهروندان و به ویژه جوانان را به مراعات مصالح عمومی و امنیت اجتماعی و احترام به حقوق عامه تشویق کنند تا جان و مال و آرامش و شادی مردم، قربانی ماجراجویی و رفتارهای پرخطر نشود.